- ۹۵/۰۷/۰۲
- ۱ نظر
کنار پنجره نشسته بود و از پشت شیشه های بخارگرفته به بیرون نگاه میکرد هوا داشت تاریک میشد و باید این وقت ها ریسه ها رو روشن میکردند،منتظر بود لحظه روشن کردن ریسه ها رو ببینه و بعد از جاش پاشه و بره خونه.
خونه، home sweet home اسم خونه براش عجیب اومد زیر لب چندبار گفت خونه خونه لیوانشو به لباش نزدیک کرد و جرعه اخر رو سر کشید.خونه براش چه معنی داشت جز مکانی برای خوابیدن و حمام کردن.همین،پس شیرینیش کجا بود.یادش رفته بود وقتی که اون رفته بود تمام شیرینی گرمی یه خونه رو با خودش برده بود و تنها اسمی از خونه رو براش کنار گذاشته بود.لیوان رو روی میز گذاشت و به سمت پنجره برگشت ریسه هارو روشن کرده بودند.چرا همیشه به اخر قصه میرسید...
کیفش رو برداشت و همینطوری که زیرلب میگفت home sweet home به سمت خونه راه افتاد
دامنش رو جمع کرد،دمپایی انگشتیشو پوشید و نگاهی به انگشت های پاش انداخت که همین چند دقیقه پیش بهشون لاک قرمز زده بود ولی خشک نشده بودند.
اون عاشق رنگ قرمز لاکی بود که همیشه به ناخنای پاش میزد.
دامنش رو انداخت رو پاهاش به طرف حوض رفت شلنگ اب رو برداشت و حیاط رو کمی اب پاشی کرد بوی خاک خیس به دماغش خورد یه نفس عمیقی کشید همیشه میگف باید وقتی بوی خاک خیس میاد یه نفس عمیقی بکشی ریه هات پر بشه از این بو.
شلنگ رو انداخت توی حوض و سبد رو از روی تخت برداشت تا کمی نعنا و ریحون برای شام بچینه اقاجون از اون کبابای فرحزاد قرار بود بخره برای شام.
ریحونا رو چید
بهش میگف ریحونک من چجوری ریحون بوش ادمو مست خودش میکنه توام منو مست خودت میکنی.
چطور یه ادم میتونه برات یاداور همه چی باشه چجوری میتونست همچین ادمی رو دور بندازه وقتی همه زندگیش رو درگیرش کرده بود.
سبزی هارو مرتب کرد توی سبد و یه دسته رز که اقاجون هفته پیش از محلات براش خریده بود بوش ادمو از خود بیخود میکرد.بعد اقاجون اون بود همیشه نازشو میخرید همیشه بهش میگف من چیکار کردم که تورو تو زندگیم دارم؟
بازم اون سرش رو تکون داد یید رو برداشت رفت تا وسایل شام رو اماده کنه دمپایی هارو دراورد لاک های پاهاش خراب شده بودن.تو هیچوقت لاک زدن بلد نشدی.
بازم اون!
خوشبختی ساده است همین در ظهر گرم اخرای خرداد بنشینی نسیم خنک موهاتو به بازی بگیرد و نامجو بخواند
زلف در باد مده...
بعد ازظهر یک جمعه اردیبهشتی مثل خوردن یه چایی با گلاب در نهایت ارامشه.
پیام داده بود :
- هرکاری دلت میخواد بکن نزار تو حسرتش بمونی.
نمیدونست دل من پره از حسرت