دوست داشت اسمش ارغوان بود

دوست داره بنویسه

دوست داشت اسمش ارغوان بود

دوست داره بنویسه

دامنش رو جمع کرد،دمپایی انگشتیشو پوشید و نگاهی به انگشت های پاش انداخت که همین چند دقیقه پیش بهشون لاک قرمز  زده بود ولی خشک نشده بودند.

اون عاشق رنگ قرمز لاکی بود که همیشه به ناخنای پاش میزد.

دامنش رو انداخت رو پاهاش به طرف حوض رفت شلنگ اب رو برداشت و حیاط رو کمی اب پاشی کرد بوی خاک خیس به دماغش خورد یه نفس عمیقی کشید همیشه میگف باید وقتی بوی خاک خیس میاد یه نفس عمیقی بکشی ریه هات پر بشه از این بو.

شلنگ رو انداخت توی حوض و سبد رو از روی تخت برداشت تا کمی نعنا و ریحون برای شام بچینه اقاجون از اون کبابای فرحزاد قرار بود بخره برای شام.

ریحونا رو چید

بهش میگف ریحونک من چجوری ریحون بوش ادمو مست خودش میکنه توام منو مست خودت میکنی.

چطور یه ادم میتونه برات یاداور همه چی باشه چجوری میتونست همچین ادمی رو دور بندازه وقتی همه زندگیش رو درگیرش کرده بود.

سبزی هارو مرتب کرد توی سبد و یه دسته رز که اقاجون هفته پیش از محلات براش خریده بود بوش ادمو از خود بیخود میکرد.بعد اقاجون اون بود همیشه نازشو میخرید همیشه بهش میگف من چیکار کردم که تورو تو زندگیم دارم؟

بازم اون سرش رو تکون داد یید رو برداشت رفت تا وسایل شام رو اماده کنه دمپایی هارو دراورد لاک های پاهاش خراب شده بودن.تو هیچوقت لاک زدن بلد نشدی.

بازم اون!

  • ارغوان بنت

نظرات  (۱)

  • katayoon dolatshahi
  • هیییییی

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی