دوست داشت اسمش ارغوان بود

دوست داره بنویسه

دوست داشت اسمش ارغوان بود

دوست داره بنویسه

۶ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

بعد ازظهر یک جمعه اردیبهشتی مثل خوردن یه چایی با گلاب در نهایت ارامشه.

پیام داده بود :

- هرکاری دلت میخواد بکن نزار تو حسرتش بمونی.

نمیدونست دل من پره از حسرت

کافه ای را سر خیابان دید به سمتش راه افتاد از اینکه تصمیم گرفته بود برای مهمانی امشب کفش پاشنه بلند نپوشد احساس رضایت میکرد. در را باز کرد صدای جیرینگی امد.
- سلام
- سلام خوش اومدین چی میل دارین؟
-اسپرسو بدون شیر و شکر (هیچوقت از جمله چی میل دارین خوشش نیامده بود به نظرش خیلی لوس بود)
پسر سری تکان داد و رفت تا قهوه را درست کند.
نگاهی به اطراف خودش انداخت کافه ای دنج که کل کافه را بوس شب بو و یاس و قهوه پر کرده بود دوست داشت تا ابد انجا بماند و نفس بکشد و ریه هایش را پر از عطر ان کند.
قهوه را به او تحویل داد.
-مشکی پوشیدین کسی فوت کرده؟
- نه واسه مراسم چهلم یکی از فامیلامون بود.
- خدا رحمتشون کنه.قهوه شب میخورین اذیت نمیشین؟
- نه کل بدنم طلبشو میکرد توی ذهنم بوشو داشتم تصور میکردم دیدم نمیتونم صبر کنم اومدم.خیلی خوشمزه اس ته طعمش یه چیزی هس نمیدونم چجوری بگم حس خوبی میده چی بهش زدین؟
-جز اسرار این رو باید حساب کنین.
- طعم دارچین و هل باهمه
-طعم هارو خیلی خوب میشناسین اره دارچین و هل هس.
-قهوه های اسپرسو بدیشون اینه خیلی زود تموم میشن مث بعضی حسای خوب که خیلی زود تموم میشن.
-ولی لذتش باقی میمونه تااخر.
-اره اره ممنون باز من برم.خوشحال شدم که تونستم یه کافه خوبی مثل اینجا بیام
-هروقت تونستین یه سر بیاین اینجا.
-خداحافظ

بیا یه بار با هم بریم کنسرت کلد پلی بین تموم اون جمعیت منو بغل کنی دم گوشم بگی بالا سرتو نگاه کن بعد برام بخونی :

looks at the stars

how they shine for u

and all the things that u do

صبح چشمامو در یکی از خانه های قدیمی مراکش که بوی قهوه ترکیب شده با هل در تمامی اتاق پراکنده شده باز کنم , به سمت یکی از کافه های پاریسی بروم و صبحانه ام را انجا بخورم , نزدیکی های ظهر به خاطر گرمی هوا در یکی از سواحل اسپانیا اب تنی کنم , در کوچه  پس کوچه های استامبول قدم بزنم و به اواز زن ترک که از دل تنگی می خواند گوش دهم , ناهار را در یکی از رستوران های محلی که اسپاگتی هایش معروف است بخورم , بعد از ظهر با دوچرخه ام در هلند گشتی بزنم و به لاله های رنگارنگ چشم بدوزم , در یکی از مراسم های شادی هندی ها شرکت کنم و رنگی شوم , شب را در زیر شکوفه های گیلاس توکیو بگذرانم و در حالیکه امواج دریای مدیترانه برایم لالایی میخوانند در یکی از سواحل یونان بخوابم.

چه خوب امسالم میتونم اردیبهشت رو ببینم خوبه زنده ام!