- ۹۵/۰۲/۲۴
- ۰ نظر
بعد ازظهر یک جمعه اردیبهشتی مثل خوردن یه چایی با گلاب در نهایت ارامشه.
بعد ازظهر یک جمعه اردیبهشتی مثل خوردن یه چایی با گلاب در نهایت ارامشه.
پیام داده بود :
- هرکاری دلت میخواد بکن نزار تو حسرتش بمونی.
نمیدونست دل من پره از حسرت
بیا یه بار با هم بریم کنسرت کلد پلی بین تموم اون جمعیت منو بغل کنی دم گوشم بگی بالا سرتو نگاه کن بعد برام بخونی :
looks at the stars
how they shine for u
and all the things that u do
صبح چشمامو در یکی از خانه های قدیمی مراکش که بوی قهوه ترکیب شده با هل در تمامی اتاق پراکنده شده باز کنم , به سمت یکی از کافه های پاریسی بروم و صبحانه ام را انجا بخورم , نزدیکی های ظهر به خاطر گرمی هوا در یکی از سواحل اسپانیا اب تنی کنم , در کوچه پس کوچه های استامبول قدم بزنم و به اواز زن ترک که از دل تنگی می خواند گوش دهم , ناهار را در یکی از رستوران های محلی که اسپاگتی هایش معروف است بخورم , بعد از ظهر با دوچرخه ام در هلند گشتی بزنم و به لاله های رنگارنگ چشم بدوزم , در یکی از مراسم های شادی هندی ها شرکت کنم و رنگی شوم , شب را در زیر شکوفه های گیلاس توکیو بگذرانم و در حالیکه امواج دریای مدیترانه برایم لالایی میخوانند در یکی از سواحل یونان بخوابم.