- ۹۵/۰۱/۲۷
- ۰ نظر
در تراس کوچک خانه نشسته بود و به قطرات باران که بر زمین میریختند نگاه میکرد بوی شب بو و خاک خیس در هم امیخته شده بود صدای اذان از مسجد محل می امد.
با خود گفت خوشبختی همین است.
- ۹۵/۰۱/۲۷
در تراس کوچک خانه نشسته بود و به قطرات باران که بر زمین میریختند نگاه میکرد بوی شب بو و خاک خیس در هم امیخته شده بود صدای اذان از مسجد محل می امد.
با خود گفت خوشبختی همین است.